• درس اول اقتصاد کمیابی است یعنی علم اقتصاد علمی است برای تخصیص منابع کمیاب با توجه به نیازهای نامحدود انسان.
• خواستههای انسان نامحدود است و انسان هرچه هم ثروتمندتر باشد میزان خواستههای آن نیز بیشتر است.
• سوال: چگونه برخی کشورها از این منابع کمیاب به صورت بهینه استفاده کرده و از فقر و محرومیت به رونق اقتصادی و رشد رسیده اند؟
با رفع قوانین حکومتی و حقوق مالکیت پرقدرت مردم با خیال راحت و آسوده به معامله سودمند و آزاد کالا و خدمات میپردازند که موجب رشد میشود در شرایطی که این قوانین به درستی وضع شود و اجرا شود.
۱-آن محیط تقریباً کاری از جرم فساد میشود. ۲-دیگر ثروتمندان و قدرتمندان به مردم عادی و ضعیف نمیتوانند زور بگویند و اموالشان را صاحب شود. ۳- انگیزه مردم برای کار کردن بیشتر میشود (رونق تولید و اشتغال) زیرا دیگر اطمینان دارند نتیجه زحماتشان مال خودشان است و کسی در آن تصرف ندارد. ۴-با توجه به قوانین، تعهدات و قرارداده ها قابل اعتماد هستند. ۵- وقتی حقوق مالکیت مشخص باشد افراد بهتر میتوانند خرید و فروش داشته باشند و معامله کنند در این حالت داد و ستد و معاملات رونق میگیرد.
• در نظام اقتصادی یک انسان عقلایی برای کسب منفعت شخصی انتخابهایی را صورت میدهد که کسب سود میکند در این حالت به سمت اقتصادی کارا حرکت میکنیم و این را آدم اسمیت دست نامرئی میگوید. در دست نامرئی معاملات داوطلبانه انسانها که هر دو طرف از آن سود ببرند و نفع شخصی یک نفر منجر به سود همگان میشود. مانند کشاورزی، که کشاورز برای کسب سود و منفعت بیشتر تلاش میکند که محصول بیشتری تولید کند در این صورت به اقتصاد جامع و کشور نیز کمک میکند.
• به طور کلی در اقتصاد متعارف اینگونه بیان میشود که تقسیم کار تخصصی بیشتر از خودکفایی موجب افزایش تولید و کسب ثروت میشود و کاراتر است. یعنی هرچه افراد تخصصی تر کار کنند برای تامین نیاز خود به دیگران نیز وابستهتر میشود.
• اقتصاد رقابتی و کارآمد و برای کسب سود بیشتر طرفین در معامله نیازمند وجود فضای قانونمند و برخوردار از حقوق مالکیت است.