افول آمریکا به این معناست که، قدرت ، اقتدار و هیمنه آمریکا دردنیا طبق یک روند تدریجی رو به ضعف و زوال رفته و هرروز به فروپاشی نزدیک تر می شود.
آرمان ها و ارزش های آمریکایی مثل لیبرالیسم ، فاصله طبقاتی و نبود عدالت اجتماعی را افزایش داده است و فساد اخلاقی و از بین رفتن بنیان خانواده را فراهم کرده است باعث افول ساختار حکمرانی آمریکا شده است و از طرفی افول اقتصادی و بدهی 24 هزار میلیارد دلاری آنها به کشور های جهان اوج قدرت ایالات متحده آمریکا ، پس از جنگ جهانی دوم و درست زمانی رخ داد، که نیمی از ثروت جهان را در اختیار داشت و کنترل شدید و اعمال تعرفه های گمرکی سنگین بر واردات باعث ایجاد این جهش اقتصادی شده بود. آمریکا ، بعد از جنگ جهانی با اعلام سیاست تجارت آزاد به کشور های آسیب دیده جنگ یعنی انگلیس،آلمان ،ژاپن و روسیه بیش از 30 سال صادرات عظیمی انجام داد و رشد اقتصادی خوبی را تجربه کرد.
اما در این سیاست تنها قشر ثرتمند بودند که رشد اقتصادی را تجربه میکردند و فرو دستان هرروز ضعیف تر از قبل می شدند. پروفسور جوزف استیگلیتز ، اقتصاد دانِ مشهور آمریکایی می گوید:آمریکا دیگر سرزمین فرصت ها نیست ، داستان آمریکا به طور ساده این چنین است ، ثروتمندان هر روز ثروتمند تر می شوند باز هم ثروتمند تر میشوند و فقرا فقیر تر شده ، و هر روز به تعدادشان افزوده شده و درآمدشان کاهش پیدا میکند.
دلایل زیادی برای افول آمریکا مطرح است ، اما اقتصاددان ها دوعامل مالی سازی و برون سپاری تولید را از عوامل اصلی این فروپاشی اقتصادی میدانند ، که تضاد آشکاری با آموزه های حمایت از تولید و اقتصاد مقاومتی دارد و باعث ایجاد چرخه معیوب تمرکز ثروت میشود. با این سیاست ها ، ثروت جامعه تنها در دست یک درصد از جمعیت آمریکا ، که اکثرا از مدیران اجرایی و مدیران صندوق های تامینی است متمرکز می شود. بعد از جنگ جهانی دوم در سال 1944 ، آمریکا در پی بدست گرفتن رهبری اقتصاد دنیا، کنفرانسی را در شهر برتون وودز برگزار کرد . آمریکا که به خاطر صادرات از اروپاییان طلبکار بود ، با ایجاد فشار، مجبورشان کرد تا دلار را به عنوان ارز بین المللی بپذیرند و زمینه تشکیل دو نهاد بانک جهانی و صندوق بین المللی پول را فراهم آورد.
آمریکا تعهد داد که هر 35 دلار را معال یک اونس طلا محاسبه و چاپ کند تا از چاپ ارز ، بدون پشتوانه جلوگیری شود. قرار بود آنها به ازای وام ارزی که به کشور های جهان میدهند کالا یا خدمات وارد کشور کنند. در اوایل سال 1971 میلادی رئیس جمهور آمریکا ریچارد نیکسون اعلام کرد دیگر به تعهدات خود در توافق نامه برتون وودز عمل نمیکند و پس از آن دلار به صورت بی پشتوانه ، چاپ وعرضه شد و دلار را به صورت ارزی شناور در آورد. البته آمریکا برای اینکه از نظام بین الملل حذف نشود با عربستان مذاکره کرد ، تا فقط نفت را با دلار های آنها صادر کند تا کشور هایی که نیاز به نفت داشتند مجبور باشند از دلار استفاده کنند .
آنها به خاطر اعتبار بین المللی که برای خود کسب کرده بودند ، در مقابلِ دریافت انواع محصولات وخدمات ، دلار چاپ میکردند و فقط هزینه اندکِ چاپِ دلار را پرداخت میکردند و اینگونه بود که دلار به عمده ترین قلم صادراتی آمریکا بدل گشت. سرمایه داران بزرگ آمریکایی دیگر تمایلی به سرمایه گذاری در تولید نداشتند چون سود بانکداری و نهاد های مالی بسیار بیشتر از تولید بود. این کار ضربه ای مهلک بر پیکره تولید داخلی ایالات متحده وارد کرد و زمینه سازِ مالی سازیِ اقتصادِ آمریکا شد. منظور از مالی سازیِ اقتصاد آمریکا ، افزایش قدرت و نفوذ مراکز و موسسات مالی واقتصادی مثل مراکز مالی وال استریت در اقتصاد، فرهنگ، سیاست و سایر ارکان جامعه آمریکاست.
در اقتصاد مالی سازی شده ، یک درصد جمعیت همه چیز را در چنگ خود در می آورند . آنها به بهانه رعایت اصول مکتب نئو لیبرالیسم ، همچون کوچک سازی دولت و حذف مقررات توانسته اند تا سود ِکلانی را از آن خود کنند. آنها برای اینکه منافع خود را در این کشور تضمین کنند در مجلس آمریکا نفوذ کرده و به ازای هرنماینده دو لابیست قرار داده اند تا آنها را متقاعد کنند ، قوانینی که برخلاف میل صاحبان ثروت است وضع نشود. نظام مالی آمریکا ، به جای اینکه وسیله ای برای شکوفایی اقتصاد باشد خود به یک هدف اصلی تبدیل شده است. وقتی کشوری اقتصادش را ، به کازینوی وال استریت بفروشد فرجام آن معین است . به حاشیه رفتن تولید ، افزایش بیکاری،و تبدیل شدن به جامعه مصرفگرا و تضعیف جایگاه جهانی اقتصاد آمریکا از نتایج مالی سازی اقتصاد آمریکاست.
یکی دیگر از عوامل سقوط اقتصاد آمریکا برون سپاری تولید است. سرمایه داران آمریکایی به دلیل سهولت تجارت وکسب وکار و همچنین قیمت تمام شده پایین تر محصولات تولیدی سرمایه های خود را به کشور های دیگر مثل ویتنام،چین،هنگ هنگ سنگاپور ،تایلند و مکزیک انتقال دادند. آنها تمام یا بخشی از فرایند تولید کارخانه های آمریکایی را با هدف کاهش هزینه تولید به کشور های دیگر منتقل کردند . حذف مالیات و تعرفه های گمرکی ، کاهش هزینه های آب، برق،تلفن و مکان و همینطور داشتن نیروی فراوان و ارزان در دیگر کشور ها دلیل این برون سپاری ها بود. برون سپاری اساس و انگیزه و نوآوری و خلاقیت را ازجامعه آمریکایی گرفته و همینطور باعث کاهش اشتغال دراین کشور شده است . طبق تحقیقی از دانشگاه هاروارد، 50 میلیون از شغلِ آمریکایی ها ، در خطر واگذاری به خارج قرار دارد. ترامپ رویکرد اقتصادی خود را ، بازگرداندن شرکت های تولیدی به آمریکا ،جایی که به آن تعلق دارندمی دانست و تمام تلاش خود را کرد، تا مردم را به خرید کالای آمریکایی سوق دهد. نظام سرمایه داری بلای جان مردم آمریکا شده است و نشانه ها ، از افول و یا حتی فروپاشی کامل اقتصادِ آمریکا خبر میدهند. از آنجایی که اقتصاد، از اصلیترین ارکان یک نظام سیاسی به حساب میرود، این فروپاشی اقتصادی میتواند کلیت نظام ایالات متحده را با خطر جدی مواجه کند.