حوزهی علم و اندیشه در ایران معاصر همواره با چالشهای متعددی مواجه بوده است. آگاهی و اِشعار نسبت به وضعیت ناهنجار علمی کشور در دورهی معاصر تا حدی عمومی شده است که میتوان گفت به طور کلی اکثر اندیشمندان کشورمان بر روی این مهم اجماع کردهاند. این در حالی است که علم و اندیشه در ایران همواره از منزلت والایی برخوردار بوده و اساساً از ایران به عنوان مهد علم و دانایی یاد شده است. مسأله اینجاست که ظاهراً در دورهی معاصر نیز حوزهی علم و اندیشه همواره مورد توجه سیاستگذاران، دستاندرکاران و اندیشمندان کشور بوده است. بیشک مصادیق و نمادهای زیادی برای مسألهی مذکور قابل شمارش است، اما یقیناً یکی از مهمترین مصادیق این است که در ایران معاصر فرآیند اندیشهورزی مخصوصاً در حوزهی علوم انسانی و اجتماعی، کاملاً غیرانباشتی و غیرتاریخی است. به نظر می-رسد در تمدنهای بشری از تمدن یونان باستان تا تمدن اسلامی و تمدن غربی همواره روال بر این قرار بوده است که اندیشمندانی که از پی میآیند بر دوش اندیشمندان قبلی سوار و انبان تجربیات گذشتگان و متقدمان هماره حمایل دوش اندیشمندان متأخر بوده است. به عبارت دیگر روندی مشخص در سیر تطور اندیشه در هر تمدنی وجود داشته است. در اینجا ممکن است منتقدان نسبت به ثبات مسائل فکری اندیشمندان در طول تاریخ از یونان گرفته تا قرن بیستم اذعان نمایند. اما اذعان به این گزاره مبطل بیان فوق نیست. به عبارت دیگر اگر سئوالهایی که برای متقدمین حائز اهمیت بوده است به نحو نظاممندی برای متأخرین نیز بازتولید شده است، اما در عرصهی پاسخدهی هماره روندی توأم با پیشرفت در دایرهی تمدنی خاصی قابل بازشناسی است. به دیگر بیان در هر تمدنی وضعیت فکری دوران به تناوب طول عمر آن تمدن دارای روندی تکاملی و تطوری بوده است. اما این مهم در ایران معاصر به تمامی مفقود ناپیدا است، بهطوریکه با مطالعهی آثار اندیشمندان علوم انسانی کشورمان این سئوال در ذهن خواننده نقش میبندد که آیا اساساً نسبت این مطالعه یا پژوهش با پژوهشهایی که در طول دورهی معاصر در این مرز و بوم صورت گرفته است چیست؟ عمق مسأله وقتی به طور کامل درک میشود که نسبت به این موضوع آگاه شویم که گاهی اوقات حتی سایر پژوهشهای یک اندیشمند در ضمن کارهای آتیِ وی یکسره مورد بیاعتنایی واقع میشود و چرایی گسست در این فرآیند به خوبی تبیین نمیگردد. بنابراین به صورت طبیعی این سئوال در ذهن نقش انسان میبندد که منشأ این پارادوکس تاریخی چیست؟ چرا در کشوری با این پیشینهی ارجنهی به علم و اندیشه از یک سو و اهتمام به گسترش آن در دورهی معاصر از سوی دیگر، وضعیت تفکر باید اینگونه باشد؟ چرا در ایران معاصر هیچ فرآیند ممتدی از اندیشهپردازی که خود را در قالب حلقاتی از اندیشمندان در دورههای مختلف نمایان میسازد به چشم نمیخورد؟ اما صرفنظر از ریشهشناسیِ بنیادین این مسألهی خطیر که فیالواقع از عهدهی این نوشته خارج است، علل مختلفی از سوی متفکران معاصر میهنمان در این باره مطرح شده است. یکی از مهمترین دغدغهها در سطح علوم انسانی در ایران معاصر هماره این بوده است که مفاهیم بنیادی در حوزههای مختلف علمی چگونه شکل گرفته و از چه مفاد محتوایی برخوردار هستند. به عبارت دیگر فقر محتوایی در خصوص مفاهیم بنیادینِ رشتههای مختلف علوم انسانی در بین حتی منسوبین آن رشته به شدت به چشم میخورد. در واقع اینگونه به نظر میرسد که غفلت از حاقّ مفاهیم رشتههای مختلف علوم انسانی در ایران امروز یکی از علل معضلهی اصلی شناساییشده است. از این منظر مفاهیم اصلی هر رشتهی علمی و ارتباطشان با هم، با مبانی تمدن جدید و…، تاروپود اندیشگی آن رشته هستند که وقتی مورد بیمهری واقع میشوند، فرآیند و نمای اندیشه-پردازیها در آن رشته به شدت مغشوش و آشفته از آب درمیآید. اما راه چاره چیست؟ ایدهی کتاب حاضر در پانویس سیاههی این ایدهها شکل گرفته است تا بتواند سهمی در حل معضلهی علمی ایران معاصر داشته باشد.