این موارد که در مفهوم «مردمیسازی اقتصاد» بیان شده، که تقریباً موردِپذیرش سایر جریانهای فکری هم هست و نکات درستی بهنظر میرسد، پس نقطهاختلاف در کجاست؟
جواب به این سؤال مهم از آن جهت است که ابتدا برخی از جریانات فکری توجه دارند که نقطه آغازی که مارپیچ توسعه را هرزه کرده است، بیشتر از همه مسائل سیاسی توسعه است، و به همین دلیل شروع هر راهبردی باید از جنبههای سیاسی باشد. از این دیدگاه، شروع با مردمیسازی و جلب مشارکت مردم از زمینه اقتصادی یا سایر راهبردهای اقتصادی جلب توجه، هرزهکننده میآید. همچنین، برخی معتقدند تا زمانی که سیاستهای کلان توسعه مدیریتنشده باقی بماند، تلاشهای محرومیتزدایی در سطح کوچک نمیتواند به مقدار محرومیتهای ایجادشده در هر سال پاسخ دهد. این افراد، تلاشهای محرومیتزدایی در سطح خرد را مثبت اما ناکافی ارزیابی میکنند و به اصطلاح “خطای ترکیب” این تلاشها را مورد انتقاد قرار میدهند.
در ادامه، برخی از افراد به ساختار دولتی ایران اشاره میکنند و معتقدند که با توجه به بزرگی دولت و سازمانهای حکومتی و ضعف بخش خصوصی، انتظار نمیرود که نقش مردم در اقتصاد افزایش یابد. آنها مسئله اساسی را در ساختار و فرآیندهای حکومتی مشاهده میکنند که بدون تحول اساسی، نمیتوان انتظار تغییری موثر در مسیر اقتصاد را داشت. از این رو، ابتدا باید زمین بازی ساختار جدیدی را بهخود بگیرد و سپس به ارتقاء نقش مردم در اقتصاد اقدام شود. این مفهوم توسط نقل قول “شما نمیتوانید با همان تفکری که مشکلات را ایجاد کرده است، آنها را حل کنید” ایجاد تصویر میشود.
در نهایت، برخی به اهمیت امید و اطمینان در افزایش مشارکت مردم در اقتصاد اشاره میکنند. آنها معتقدند که امید و اطمینان، که اساساً به اعتماد و امنیت مرتبط هستند، باید ابتدا در زمینههای اجتماعی و سیاسی ایجاد شود. بنابراین، شروع مردمیسازی اقتصاد باید با ایجاد بسترهای اجتماعی و سیاسی مناسب آغاز شود.