در ابتدا راجع به علت انتخاب و ترجمه کتاب بفرمایید.
من همیشه در زمینه نقش دولت در اقتصاد پرسشهای فراوانی داشتم. در آثار متعارف اقتصاد خرد و اقتصاد کلان، پاسخهای مستقیم به این پرسشها نبود، البته در آثار مربوط به اقتصاد بخش عمومی مطالبی در این زمینه به صورت پراکنده و لابهلای مباحث فنی مطرح میشد تا اینکه بهطور اتفاقی با کتاب نظریه اقتصادی دولت نوشته نیکلاس بار مواجه شدم و آن را دقیقا پاسخگوی پرسشهای خود یافتم و تصمیم به ترجمه آن گرفتم، به خصوص که دریافتم پرسشهای مشابهی هم از سوی اقتصاددانها و هم از طرف سایر علاقهمندان به این مباحث مطرح است. درنهایت با کمک و همکاری خانم مریم حاجیقربانی کتاب ترجمه و به همت نشر کرگدن منتشر شد. مفهوم اصلی کتاب دولت رفاه (welfare state) است. به نظر میرسد دولتهای رفاه قرار است جایی بین دو رویکرد عمده کلاسیک در اقتصاد قرار گیرند و مدعیاند خوبیهای هر یک را گرفتهاند، یعنی هم بر آزادی فردی و دموکراسی تاکید دارند و هم از چترهای حمایتی دولت برای موارد خاصی مثل تعلیم و تربیت،
سلامت، بیمه، بهداشت و… سخن میگویند. آیا این صورتبندی درست است؟ ایده دولتهای رفاه از کجا شروع شده و نمونههای موفق آن کجا تحقق یافته؟
دولتهای رفاه در غرب در تقابل با ایده کمونیسم شکل گرفت، یعنی گفتند بهتر است دولت در بعضی بخشها مداخله کند تا مجبور نشویم همه اقتصاد را مثل کمونیسم دولتی کنیم. بعدا مشخص شد این مداخلات خیلی جاها ضربه زده و رشد اقتصادی را خیلی پایین آورده و کارایی به شدت پایین آمده. در نتیجه موج برگشتی پدید آمد، اما به تدریج تجربه به دست آمد که اتفاقا برخی جاها نمیشود دولت مداخله کند و با مداخله دولت کارایی افزایش مییابد یا اینکه شکل مداخله چطور باشد. بنابراین کانون بحث این شد که اولا دولت کجا مداخله کند، ثانیا چطور مداخله کند؟ طیف و اشکالی از مداخله وجود دارد. یکی از نوآوریهای کتاب حاضر نشان دادن تنوع شکل مداخله دولت است. نکته دیگر اینکه به هر حال ما سهگانهای در هدفگذاری داریم، عدهای دنبال آزادی حداکثری هستند، راستها چنین میگویند، ارزش غایی عدهای دیگر برابری است و عدهای هم به رشد و رفاه (کارایی در اصطلاح) توجه دارند. کتاب حاضر راهحل برای ترکیب موزونی از این سه ارایه میکند، هم مفهومی و هم با توجه به بخشهای مشخصی مثل نظام سلامت و آموزش. نشان میدهد در کدام یک از این بخشها و چطور دولت بهتر است مداخله کند و کجا خیر. کتاب حاضر دغدغه برابری را برجسته میکند. کتاب همبستگی اجتماعی را هدف میداند.
مخاطب کتاب حاضر از نظر سطح فنی کیست؟
هر کس به فراخور میتواند منتفع شود. البته کسی که اقتصاد نخوانده صددرصد متوجه نمیشود. این کتاب را همه سیاستگذاران اقتصادی و مدیران دولتی باید بخوانند و حتی برای آنها تدریس خصوصی شود. روشنفکران که دغدغه عدالت دارند، باید این کتاب را بخوانند. برای دانشجویان و پژوهشگران اقتصادی نیز از نظر نحوه استدلالورزی اقتصادی و بحث درباره مسائل اجتماعی اهمیت زیادی دارد. این کتاب نشان میدهد که اقتصاددانها هم به اندازه بقیه دغدغه عدالت اجتماعی دارند.
چرا برای به دست آوردن رفاه و از بین بردن فقر راههای رشد اقتصادی را پیاده نمیکنید و این کار مگر جز با آزادسازی اقتصادی و رها کردن اقتصاد از سوی دولت امکانپذیر است؟
اولا این تفکر در میان برخی مدیران دولتی هست که اقتصاد اگر رشد کند، رفاه هم پدید میآید و نیازی به سیاست رفاهی نیست. تجربه بشر نشان داده این دیدگاه غلط است و همه چیز بستگی به ماهیت رشد دارد، رشد فراگیر از رشد غیرفراگیر متمایز است. ثانیا به لحاظ عملی نمیتوان نسبت به فقر و نابرابری بیتفاوت بود. ثالثا و از همه مهمتر در ایران برابری با رشد همسو است. کمتر کشوری اینطور است. فرزندان فقرا در ایران درست درس بخوانند و تغذیه کنند، در بلندمدت اثر بسیار مفیدی دارد. کمتر بیمار میشوند و هزینههای درمانی پایین میآید. این بچهها اگر به مدرسه بروند و درس بخوانند، کلی کارآفرین تولید میشود. رشد بلندمدت از سرمایه انسانی و نوآوری میآید و اقتصادهای مدرن به سمت دانشبنیان شدن پیش میروند. پس فقرزدایی در بلندمدت هم به سود ماست. حرکت به سمت حوزه رفاه در ایران هم در کوتاهمدت و هم در بلندمدت به رشد اقتصادی یاری میرساند. این یک فرصت بینظیر در ایران است.