سازمان برنامه و بودجه از بدو تأسیس تاکنون، به دلایل متعدد همواره یکی از سازمانهای مهمّ اداری، کارشناسی و حاکمیتی کشور بوده است. تنظیم برنامههای میانمدت، به عنوانِ قدیمیترین وظیفۀ سازمان، نیازمند ترسیمِ اهداف مشخص برای آینده، داشتن برآوردی واقعی و قابل قبول از منابع، شناخت کافی از ابزارهای در اختیار و درجۀ اثربخشی هر یک و نیز تعیینِ توالی مناسب برای اقدامات است. جدای از این بحث که انجام همۀ این امور به شکل درست و قابل قبول، توسط یک برنامهریز مرکزی، تا چه اندازه ممکن یا مطلوب است، انجام فعالیتهای ذکر شده، نیازمند آشنایی نسبتاً دقیق با محتوای ذهنی و آرمانهای مقامات سیاسی از یک طرف و گردآوری و پردازش آمار و اطلاعات همه جانبه در طرف دیگر است. ایفای این نقش منحصر به فرد، سازمان برنامه و بودجه را در موقعیتی بیبدیل قرار میداده که در آن، اجزاء نظام تصمیمگیری در سطوح مختلف به عنوان بازیگرهای اصلی، و مراکز کارشناسی و تصمیمساز کشور به عنوانِ سایر بازیگرها، با نقشهای مشخص تعریف شدهاند. در این فرآیند، سازمانی که برنامهها را تهیه کرده و در جریان جزئیاتِ نحوۀ اجرای آن و موانع پیشرو قرار میگیرد و این تمرین را بطور مستمر تکرار میکند، به نهادی با پختگی و اِشراف زیاد تبدیل میشود که وقتی عملکرد و چگونگی برخورد با آن از سوی سیاستمداران مورد بررسی و تحلیل قرار میگیرد، میتواند به عنوان یک شاخص از کیفیت ادارۀ امور توسط دولتها، در چارچوبِ نگاه بلندمدت و میانمدت مورد استفاده واقع شود.