براساس آمار پایگاه دادهای Our World in Data، بخش کشاورزی ایران سالانه حدود ۸۶ میلیارد متر مکعب آب برداشت میکند؛ این رقم معادل ۹۲.۲ درصد از کل مصرف آب کشور در طول یک سال است که بعد از کشور های افغانستان، سودان، ویتنام و پاکستان در رتبه پنجم درتبه بندی قرار دارد.. چنین سهم سنگینی از مصرف آب، ساختار آبی ایران را در ردیف کشورهای با درآمد پایین قرار میدهد و تفاوت چشمگیری با الگوی مصرف آب در اقتصادهای توسعهیافته دارد.
در کشورهای پیشرفته، سهم بخش کشاورزی از منابع آب معمولاً کمتر از نیمی از کل مصرف است و باقی منابع به صنعت، خدمات، مصرف خانگی و حفاظت از محیطزیست اختصاص مییابد. اما در ایران، تمرکز سنگین مصرف در کشاورزی، آنهم با روشهای عمدتاً سنتی و کمبازده، فشار گستردهای بر منابع آبی وارد کرده است.
این وضعیت، پیامدهای جدی برای کل کشور دارد. از جمله آنکه پدیده بیآبی در تهران و دیگر کلانشهرهای کشور، ریشه در همین الگوی مصرف ناپایدار دارد. با برداشت بیش از حد در بخش کشاورزی و تخریب منابع زیرزمینی، تأمین آب شرب شهری با دشواری مواجه شده و در برخی مناطق به مرز بحران رسیده است. همزمان، خشکسالی پنجسالهای که کشور با آن مواجه است، فشار بر منابع آبی را دوچندان کرده و تابآوری سیستم تأمین آب را بهشدت کاهش داده است.
افزایش دمای متوسط کشور، کاهش بارشها، افت سطح سفرههای زیرزمینی، خشکشدن تالابها و رودخانهها و فرونشست زمین در بسیاری از دشتها، از دیگر نتایج تداوم این الگوی مصرف هستند. در کنار این پیامدهای زیستمحیطی، بهرهوری پایین در کشاورزی نیز باعث شده ایران در قبال این حجم عظیم از مصرف آب، محصول چندان قابل توجهی تولید نکند.
در چنین شرایطی، اصلاح ساختار مصرف آب در بخش کشاورزی نهتنها یک ضرورت زیستمحیطی، بلکه یک اولویت امنیتی و اقتصادی برای کشور است. استفاده از روشهای آبیاری نوین، تغییر الگوی کشت به سمت محصولات کممصرف، داخلیسازی فناوریهای کارآمد، و بازتعریف سیاستهای حمایتی دولت از کشاورزی تتمیتواند گامی مؤثر در جهت برونرفت از بحران باشد.
در مجموع، این آمار و شرایط موجود نشان میدهد که بدون یک تحول جدی در نحوه تخصیص و مصرف آب، دستیابی به توسعه پایدار، حفظ امنیت آب شرب کلانشهرها و مدیریت بحران خشکسالی در کشور امکانپذیر نخواهد بود.