موضوع کتاب: اقتصاد, مقیاسهای خصوصیسازی در سطح جهانی, اقتصاد جهانی و خصوصی سازی
در دهه دوم هزاره سوم میلادی، خصوصیسازی مثل سالهای پیش و پس از سال 1990 شاهکلید مسائل اقتصادهای در حال توسعه قلمداد نمیشود و همه روزه پیرامونش مدح و ثنا منتشر نمیشود، هر روز نیز علیه اجرای آن تجمعات اعتراضآمیز برپا نمیگردد، تجربیات کامیاب و ناکام و نقدهای متفاوت از آن به گوش همگان رسیده است، حتی تعداد کتب و مقالات پیرامون خصوصیسازی نیز بسیار کمتر از دو دهه قبل است؛ اما اینها به معنای از دست رفتن جایگاه خصوصیسازی نیست، به معنای تثبیت مطلق جایگاه خصوصیسازی و عدم نیاز به شناخت نقاط ضعف آن نیز نیست.
آخرین موج خصوصیسازی در دهه نخست بعد از سال 2000 که عمدتاً در چین رخ داد، این مدعای اجماع پساواشنگتنی را در تجربه تأیید کرد و ما در فصل دوم کتاب به تفصیل به آن اشاره خواهیم کرد. شرایط اقتصاد ایران نیز نشان میدهد اکنون و پس از گذشت 10 سال از مهمترین قانون منجر به خصوصیسازی (قانون اجرای سیاستهای کلی اصل 44 قانون اساسی مصوب 1387) میتوان ارزیابی واقعبینانهتری نسبت به پیامدهای خصوصیسازی انجام داد: در برخی بخشها، بهبود بازده شرکتهای واگذارشده قابل دفاع است اما در بخشهای زیادی، شاخصهای کارایی به مراتب وخیمتر از قبل شده و در خصوص بخشهایی مانند بانکها، شاخصهای کفایت سرمایه یا مطالبات غیرجاری اکثر بانکهای خصوصی، بدتر از اکثر بانکهای دولتی است (مرکز پژوهشهای مجلس، 1396). اما به یاد داشته باشیم که ارزیابی تجربه ایران با دشواریهای خاصی مواجه است که مدل التقاطی ناشی از طرح سهام عدالت را میتوان مهمترین جزء اخلال در تحلیل نتایج خصوصیسازی دهه اخیر ایران دانست.
بنا به تعریف مشهور بانك جهانی، خصوصیسازی عبارت است از انتقال مالکیت یا کنترل بنگاههای اقتصادی از دولت به بخش خصوصی (كمیجانی، 1382). چنانکه گفته شد پس از سالهای طلایی خصوصیسازی (دهه 1990) و بهویژه پس از سال 2008 (بحران مالی در آمریکا و سپس اروپا) ادبیات نظری و تجربی خصوصیسازی پیشرفت چشمگیری نکرده و بهترین تحقیقات در این حوزه نیز مربوط به قبل از بحران مالی اخیر است زیرا از خلال انتقاد به فرایند مقرراتزدایی مالی در غرب، محملی نیز برای انتقاد به دیگر عناصر هسته مرکزی نولیبرالیسم اقتصادی (از جمله خصوصیسازی) فراهم شده است و حتی در برخی کشورهای اروپایی برخی از صنایع راهبردی واگذارشده، در حال بازگشت به آغوش دولتها هستند.
در بخش تأثیرات خصوصیسازی بیشتر مقالات در این حوزه بر روی رقابتپذیری بنگاهها، تغییرات در تولید، سرمایهگذاری و بهرهبرداری از ظرفیت بنگاه در قبل و بعد از خصوصیسازی تمركز كردهاند. مطالعات نشان میدهند كه خصوصیسازی باعث كارایی و افزایش بازدهی برای مالكین و سهامداران جدید شده است. آنها تأثیرات خصوصیسازی را در چهار قسمت طبقهبندی كردهاند: 1) اثرات بر كارایی شرکتها، 2) اثرات رفاهی، 3) اثرات توزیعی و اشتغال، 4) تأثیرات مالی و كلان اقتصادی. در بررسی تأثیرات خصوصیسازی بر كارایی آنها مقالات متعدد را بررسی كردهاند و نتیجه گرفتهاند خصوصیسازی موجب ارتقای تولید و سودآوری شركتها میشود. همچنین مقالات مربوط به كشورهای در حال توسعه را بطور مجزا بررسی كرده و به این نتیجه رسیدهاند اكثر مقالات نشاندهنده افزایش كارایی شرکتها هستند.
در بررسی اثرات رفاهی خصوصیسازی بیان كردهاند كه بنگاههای زیر ساختی كه خصوصی شدهاند بهبود كارایی را ثبت كردهاند خصوصاً منافعی كه از واگذاری شركتهای مخابرات ثبت شده است قابل توجه بوده است زیرا در بیشتر موارد موجب افزایش رقابت شده است. در صنایع برق و آب نیز به همین ترتیب بوده است.
به عنوان جمعبندی اولیه میتوان گفت در خلال 15 سال گذشته، بیش از 300 مورد تحلیل تجربی درباره خصوصیسازی صورت گرفته که اغلب آنها در اوایل دهه 2000 میلادی انجام شدهاند یعنی زمانی كه حداقل یك دوره پنجساله از اتمام موج اصلی خصوصیسازی در كشورها گذشته و اطلاعات آن بیرون آمده است. در این تحقیقات در مجموع، هزاران شرکت که توسط دولتهای بیش از 125 کشور واگذار شدهاند، مورد بررسـی قرار گرفتهاند. اما وزنه شواهد به وضوح از دو نتیجهگیری حمایت میکند. اول، روشن است که تغییر مالکیت یک شرکت از دولتی به خصوصی عملکرد مالی و اجرایی آن را بهبود میبخشد، حتی اگر هیچگونه تغییر دیگری در شرکت یا در محیط عملیاتی آن صورت نپذیرد؛ به عبارت دیگر خصوصیسازی «کارآمد» است حتی اگر به تنهایی انجام شود (مگینسون، 1388).
این کتاب با این فرض که سومین و آخرین موج بزرگ خصوصیسازی در نخستین دهه از هزاره سوم به وقوع پیوسته است و دیگر مقیاسهای خصوصیسازی در سطح جهانی به تراز دهههای قبل نخواهد رسید، کوشش دارد پاسخی برای آنچه از عوامل مؤثر بر کامیابی خصوصیسازی آموختهایم فراهم نماید. به این منظور پس از مروری بر دو موج نخست خصوصیسازی که پیرامون آن کتب و مقالات متعددی وجود دارد، آخرین موج را با تمرکز بر الگوی خصوصیسازی در چین به تفصیل مورد بررسی قرار گرفته و در ادامه با تکیه بر مطالعات نظری و تجربی بسیار گسترده، عناصر تعیینکننده بر موفقیت خصوصیسازی در کشورها را احصاء نموده است. فصل پایانی کتاب دربردارنده دستهبندی جدیدی از سلسله مراتب مؤثر بر کامیابی خصوصیسازی است که امید میرود در سیاستگذاری خصوصیسازی در ایران نیز مفید واقع شود.