امروز: شنبه 23 نوامبر 2024

متن سربرگ خود را وارد کنید

حمایت از تولید ملی: بایدها و نبایدها – قسمت اول

هیچ کشوری نمی‌تواند به رشد پایدار و طولانی مدت برسد مگر از مسیر تولید داخلی و افزایش آن. بنابراین حمایت از تولید داخلی یک ضرورت انکارنشدنی است. این حمایت هم باید از سوی دولت انجام بگیرد و هم از سوی نخبگان و اثرگذاران بر جامعه و هم از سوی مردم.

هیچ کشوری نمی‌تواند به رشد پایدار و طولانی مدت برسد مگر از مسیر تولید داخلی و افزایش آن. بنابراین حمایت از تولید داخلی یک ضرورت انکارنشدنی است. این حمایت هم باید از سوی دولت انجام بگیرد و هم از سوی نخبگان و اثرگذاران بر جامعه و هم از سوی مردم.

یکی از نمونه‌های معروف و جالب حمایت از تولید داخلی توسط دولت را می‌توان در دوران انقلاب صنعتی در انگلستان مشاهده نمود. به صورت خیلی خلاصه ماجرای صنعت نساجی انگلستان به این صورت بود:

صنعت اصلی انگلستان از قرون وسطی تا قرن هجدهم، صنعت نساجی بود و از این جهت دولت انگلستان بیش از هر صنعت دیگری، در کنار کشاورزی، به آن توجه می‌کرد. با توسعه‌ی تجارت انگلستان با هند، منسوجات پنبه‌ای هند به بازار انگلستان سرازیر شد و در نتیجه صنعت نساجی انگلستان را که چندان توسعه‌یافته نبود، مورد تهدید قرار داد. در نتیجه، دولت قوانینی در سال‌های 1719 تا 1721 وضع نمود تا ابتدا ورود کالاهای پنبه‌ای را به انگلستان محدود، و در نهایت ممنوع کند. در نتیجه تقاضا برای منسوجات انگلستان مجدداً رشد کرد و سبب شد این صنعت برای برآورده کردن این تقاضاها از عقب ماندگی خارج شده و گسترش یابد و افزایش بهره‌وری و کاهش هزینه‌ی تولید را به دنبال داشته باشد. حالا دیگر منسوجات انگلستان قادر بود با منسوجات هر کشوری از جمله هند رقابت کند و از این به بعد خواهان بازار آزاد و تجارت بین‌المللی شود و دخالت‌های دولت‌ها در تجارت را امری مذموم نشان دهد!! [1]

اما این داستان همه‌ی ماجرا نیست و حمایت از تولید داخلی تنها در حمایت سیاسی دولت به واسطه‌ی مالیات بر واردات یا ممنوعیت آن خلاصه نمی‌شود. باید در کنار چنین حمایتی، بایدها و نبایدهای متعددی را ملاحظه کرد تا بتوان از تولید داخلی حمایت واقعی نمود. از این رو در این نوشتار برخی از الزامات حمایت از تولید داخلی را بیان می‌کنیم تا بتوان با نگاهی جامع‌تر و کارشناسی‌تر به مسئله‌ی حمایت از تولید ملی پرداخت.

  • واقع‌بین باشیم نه ایده‌آل گرا: معمولاً هر تصمیم اقتصادی و سیاسی دارای مجموعه‌ای از منفعت‌ها و ضررهاست و نوعاً با اجرای یک سیاست عده‌ای ذی‌نفع شده و عده‌ای دیگر متضرر خواهند شد؛ بنابراین سیاست‌گذار در اجرای سیاست‌های حمایتی خود، باید اولاً به روند بلندمدت اقتصاد و ثانیاً منافع اکثریت مردم توجه کند. هر گونه اراده‌ای بر نفع‌رسانی به همه‌ی مردم و همه‌ی گروه‌ها در کوتاه‌مدت و بلندمدت، ناشی از انگاره‌های غلط و یا پوپولیستی خواهد بود. به طور مثال اگر سود بانکی زیاد باشد، در بلندمدت به کسب‌وکارها ضرر می‌رساند، هر چند کسانی که در بانک‌ها پس‌انداز کرده‌اند در کوتاه‌مدت از این سود منتفع خواهند شد و در نتیجه با هر گونه کاهش نرخ سود بانکی مخالفت خواهند کرد، چرا که با کاهش سود، متضرر خواهند شد. پس بالا یا پایین بودن سود بانکی همواره عده‌ای ذی‌نفع و عده‌ای متضرر خواهد داشت. یک دولت کارآمد و مقتدر با رعایت مصالح عمومی از فشار گروه‌های ذی‌نفع نمی‌هراسد و جنجال‌های آنان را به معنای بد شدن اوضاع تفسیر نمی‌کند.

شاید مسئله فوق در نگاه اول بدیهی به نظر برسد. ولی به نظر نگارنده یکی از مهم‌ترین خطاهای شناختی سیاستمداران در طول سالیان متمادی همین مسئله بوده است. تغییر متعدد سیاست‌ها و جهت‌گیری‌ها در بسیاری از موارد ناشی از این انگاره بوده است که می‌توان تصمیماتی گرفت که دردی برای کسی ایجاد نکند حتی برای بانک‌های آینده!

از مهم‌ترین چالش‌های مسئله فوق تعارض‌های زیست‌محیطی و رشد اقتصادی است. اگر کسی هم خواهان حفظ محیط‌زیست باشد و هم خواهان حفظ جنگل‌ها و هم معتقد باشد نباید از سوخت‌های کثیف مثل زغال‌سنگ استفاده کرد و هم بخواهد منابعی چون نفت و گاز را برای نسل‌های آینده باقی بگذارد و هم به فکر سوراخ لایه اوزون باشد و در کنار آن هم بخواهد رشد اقتصادی ایجاد کند، دچار همین انگاره‌ی غلط شده است.

بهتر است یک‌بار دیگر به انگلستان برگردیم. تا قبل از بهره‌برداری گسترده از معادن زغال‌سنگ، سوخت اصلی عمده‌ی کارخانه‌ها و کارگاه‌های ریز و درشت تولیدی در انگلستان چوب بود. از 69 جنگلی که در قرون وسطی در انگلستان وجود داشت، در پایان قرن هجدهم (دوران انقلاب صنعتی) فقط چهار جنگل باقی‌مانده بود. [2]

بدیهی است منظور نویسنده این نیست که از فردا جنگل‌ها و مراتع کشور را نابود کنیم. شرایط حال حاضر کشور ما بسیار متفاوت از دوران قرن هفدهم و هجدهم انگلستان است.

بگذارید یک مثال امروزی بزنم. کشوری مانند آلمان که از انرژی پاک دم می‌زند و زبانزد شده است که حدود نیمی از انرژی خود را از خورشید و باد تامین می‌کند، با ورود به بحران انرژی، تامین انرژی خود از سوخت زغال‌سنگ را به شدت افزایش داده است؛ یعنی بدترین و آلوده‌ترین منبع انرژی دنیا در عصر حاضر!!! همان زغال‌سنگی که سوخت کثیف بود و سال‌های سال به دیگر کشورها، توصیه به کنار گذاشتن استفاده از این منبع انرژی را داشتند!! البته که با استفاده‌ی کشورهای اروپایی طبعاً در ماهیت زغال‌سنگ استحاله صورت‌گرفته است و از پاک‌ترین انرژی‌ها به حساب می‌آید.!! البته این شدت یافتن استفاده از زغال‌سنگ مختص آلمان نیست و کشورهای دیگر اروپایی و چین نیز به این روند پیوسته‌اند. (و همه با هم همخوانی می‌کنند که گور بابای لایه‌ی اوزون و انرژی پاک!! هر چند خوشبختانه به دلیل تنوع زبان‌ها، همخوانی نا کوکی از آن پدیدآمده است!!)

سخن اصلی بر سر اولویت‌ها و پذیرش ریسک و مضرات جانبی تصمیمات صحیح اقتصادی است. مثلاً ممکن است استفاده بهینه و بیشتر از نفت در کشور، نفع نسل‌های آینده از نفت را کاهش دهد، اما رشد پایدار اقتصادی برای نسل حاضر، زندگی بهتری را حتی برای نسل‌های بعدی رقم می‌زند و در نتیجه اکثریت نسل حاضر و نسل بعد، از این تصمیم منتفع می‌شوند. در نتیجه سیاستمدار بعد از وزن کشی و انتخاب اولویت‌ها، باید به عنوان مغز متفکر جریان اقتصادی، پای لرز آن بنشیند و با اولین لرز و لرزه‌ها عقب‌نشینی نکند. اگر منابع انرژی در ایران موجود است باید تبدیل به توسعه و رشد اقتصادی شود تا برای نسل‌های آینده نیز رفاه اقتصادی ایجاد کند. بعد از این تصمیم، باید از برخی اولویت‌های دسته چندم چشم پوشید و آنها را بعد از مسلم انگاشتن چنین تصمیمی، به عنوان مسئله و چالش پیش رو قرار داد.

البته این فقط یک مثال بود و نه راهکاری جامع و مانع. بدیهی است ظرافت‌های تصمیم گیری برای منابع انرژی و کمک به تولید از طریق آن، باید مورد ملاحظه و دقت کارشناسی قرار گیرد.

از همین قبیل است مشکل انرژی در تابستان. اگر اولویت تولید است و حمایت از تولیدکنندگان، باید تامینِ سوخت آنها در اولویت باشد و مشکلات بعدی به عنوان چالش در نظر گرفته شود و راهکارهای حل آن مورد بررسی قرار گیرد. «قطع سوخت کارخانه‌ها، شاید تابستان بهتری نصیب خانوارها کند، اما یقیناً زمستان گران‌تری برایشان رقم خواهد زد.»

ادامه دارد….

[1] به نقل از کتاب آدام اسمیت و ثروت ملل نوشته محمدعلی کاتوزیان، ص 41

[2] تاریخ تمدن نوشته ویلیام دورانت، ج9، ص 70

متن سربرگ خود را وارد کنید

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://en360.ir/?p=11489

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.