جان مینارد کینز، یکی از مهمترین اقتصاددانان قرن بیستم، با ارائه نظریههای جدید، تأثیر عمیقی بر اقتصاد و سیاستگذاریهای اقتصادی گذاشت. پیش از او، اقتصاددانان کلاسیک معتقد بودند که اقتصاد بهطور طبیعی به تعادل و اشتغال کامل بازمیگردد. اما رکود بزرگ دهه ۱۹۳۰ این باور را به چالش کشید. کینز استدلال کرد که بازارها همیشه بهصورت خودکار به وضعیت تعادل بازنمیگردند و بیکاری میتواند برای مدت طولانی ادامه یابد. او تأکید کرد که در مواقع بحران، دولتها باید با افزایش مخارج عمومی و ایجاد کسری بودجه، تقاضای کل را تحریک کنند تا اقتصاد به مسیر رشد بازگردد. کینز با نقد اقتصاد کلاسیک، که بر مبنای عرضه و تقاضا و خودتنظیمی بازارها بود، نظریهای ارائه کرد که دولتها را به نقش فعالتری در اقتصاد فراخواند. او معتقد بود که در شرایط رکود، دولت باید نقش اصلی را در تحریک تقاضا و ایجاد اشتغال ایفا کند. این رویکرد در دوران جنگ جهانی دوم به کار گرفته شد و منجر به خروج ایالات متحده از رکود بزرگ شد. سیاستهای کینزی بهطور گستردهای مورد پذیرش قرار گرفت و حتی اقتصاددانانی مانند میلتون فریدمن، از اقتصاددانان مخالف کینز، نیز به تأثیرگذاری این نظریات اذعان کردند. بهطور کلی، نظریههای کینز نشان داد که اقتصاد نیازمند دخالت دولت در مواقع بحران است تا از بروز رکودهای عمیق و طولانی جلوگیری شود. این دیدگاه بهطور گستردهای در سیاستهای اقتصادی پس از جنگ جهانی دوم به کار گرفته شد و تأثیرات آن در تثبیت اقتصادهای بزرگ دنیا محسوس بود.