معین قرابی تهرانی_پژوهشگر اقتصادی | چگونه آلمان به اوج اقتصادی رسید؟ مبانی کیفی و دستاوردهای کمی تحت سیاست و قانون اقتصادی کشور آلمان چه بود؟
آلمان امروز بهعنوان یکی از موتورهای اصلی اقتصاد جهانی شناخته میشود؛ کشوری که توانسته است از ویرانیهای جنگ جهانی دوم و بحرانهای اقتصادی گذشته، به الگویی موفق برای توسعه پایدار و نوآوری تبدیل شود. این جایگاه برجسته تنها حاصل رشد صنعتی یا افزایش تولید ناخالص داخلی نبوده، بلکه نتیجه ترکیب هوشمندانهای از سیاستهای اقتصادی، نهادسازی مؤثر، بهرهگیری از سرمایه انسانی و انضباط مالی است. بررسی مسیر رشد آلمان نشان میدهد که ابعاد کیفی مانند چارچوبهای نظری و قوانین اقتصادی، در کنار شاخصهای کمی همچون رشد بهرهوری و تغییر ساختار اشتغال، همگی در ساختن معجزه اقتصادی این کشور نقش کلیدی ایفا کردهاند. در این یادداشت، با رویکردی تحلیلی، به بررسی جنبههای کیفی و کمی توسعه اقتصادی آلمان میپردازیم.
1. ابعاد کیفی پیشرفت اقتصادی آلمان
۱-۱. اردولیبرالیسم و اقتصاد بازار اجتماعی
پس از جنگ جهانی دوم، آلمان در شرایط نابسامان اقتصادی قرار داشت. اما بنیانگذاران سیاستهای اقتصادی کشور، از جمله والتر اوکن و لودویگ ارهارد، مدل اردولیبرالیسم را پایهگذاری کردند. این مدل ترکیبی از آزادی بازار و دخالت دولت در ایجاد چارچوبهای قانونی بود. در واقع دولت نقش ناظر و تنظیمگر را ایفا میکرد تا رقابت سالم برقرار بماند، عدالت اجتماعی رعایت شود و ثبات قیمتی تضمین گردد .
۱-۲. بازسازی نهادها و حمایت از نوآوری
پس از پایان جنگ، بازسازی زیرساختها و نهادها در دستور کار قرار گرفت. دولت با همکاری دانشگاهها و صنایع، زمینه رشد نوآوری و توسعه علمی را فراهم کرد. یکی از نمونههای موفق این همکاری، شکلگیری انجمن فرانهوفر بود که به عنوان یکی از مراکز تحقیق و توسعه برجسته اروپا شناخته میشود. این نهادها به افزایش بهرهوری و ارتقای فناوری در صنایع کمک شایانی کردند.
۱-۳. اتحادیه گمرکی و اصلاحات قرن نوزدهم
پیشرفت آلمان تنها به دوران پس از جنگ جهانی محدود نمیشود. در قرن نوزدهم، تشکیل اتحادیه گمرکی زولورین موجب شد تا موانع تجاری داخلی از میان برداشته شود و سیاستهای اقتصادی میان ایالتهای مختلف هماهنگ گردد. این اقدام بستر رشد تجارت داخلی و توسعه صنعتی را فراهم ساخت. همچنین در دوران گروندرزایت، سرمایهگذاری گسترده در راهآهن و ایجاد بازارهای سرمایهای، زمینهساز رونق صنعتی شد .
۱-۴. نیروی کار ماهر و آموزش حرفهای
یکی از مزیتهای کلیدی آلمان، نظام آموزش دوگانه و حرفهای آن است. این نظام، آموزش تئوری را با کار عملی در صنایع ترکیب میکند و باعث میشود نیروی کاری بسیار ماهر و انعطافپذیر تربیت شود. این ویژگی همراه با ساختارهای حمایتی مانند چانهزنی جمعی و حمایت از اشتغال، نقش مهمی در افزایش بهرهوری نیروی کار داشته است.
۱-۵. سیاستهای مالی محتاطانه
دولت آلمان همواره رویکردی محتاطانه نسبت به سیاستهای مالی در پیش گرفته است. پایین نگهداشتن کسری بودجه و سرمایهگذاری مجدد سود شرکتها موجب شد تا منابع بیشتری به تحقیق و توسعه اختصاص یابد. این سیاست نه تنها پایداری مالی را تضمین کرد، بلکه به توسعه نوآوریهای صنعتی نیز کمک شایانی نمود .
2. ابعاد کمی پیشرفت اقتصادی آلمان
۲-۱. بهبود سریع پس از جنگ
یکی از شگفتانگیزترین تحولات اقتصادی قرن بیستم، معجزه اقتصادی آلمان بود. در سال ۱۹۴۸، اصلاحات ارزی و مقرراتزدایی موجب شد تا مردم اعتماد دوبارهای به اقتصاد پیدا کنند. در نتیجه، نرخ پسانداز افزایش یافت، سرمایهگذاریها رونق گرفت و اشتغال به سرعت رشد کرد .
۲-۲. روندهای سرمایهگذاری، پسانداز و GDP
در دهه ۱۹۵۰، نرخ پسانداز سالانه آلمان تقریباً یک درصد افزایش پیدا کرد. این روند مثبت نشاندهنده اعتماد عمومی به آینده اقتصادی کشور بود. رشد GDP نیز با شتابی چشمگیر ادامه یافت و زمینه را برای تبدیل آلمان به قدرت اقتصادی اروپا فراهم ساخت.
۲-۳. تغییر ساختار اقتصادی
بین سالهای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، ساختار اشتغال در آلمان تغییر چشمگیری کرد. سهم بخش کشاورزی از ۲۴.۳٪ به ۱۳.۶٪ کاهش یافت، در حالی که سهم بخش صنعت به ۴۷.۶٪ و بخش خدمات به ۳۸٪ رسید. این تغییر ساختاری نشاندهنده حرکت اقتصاد به سمت صنعتیشدن و توسعه خدمات مدرن بود.
۲-۴. نقش زیرساخت مالی
از اوایل قرن نوزدهم، ظهور بانکهای پسانداز شهری نقشی کلیدی در رشد اقتصادی ایفا کردند. این بانکها منابع مالی لازم برای توسعه شهری و صنعتی شدن را تأمین کردند. ارتباط مستقیم میان توسعه بانکداری و رشد جمعیت شهری در آلمان به خوبی قابل مشاهده است.
۲-۵. بهرهوری کل عوامل (TFP)
در دوره ۱۹۷۱ تا ۱۹۹۰، رشد بهرهوری کل عوامل (TFP) محرک اصلی توسعه اقتصادی آلمان غربی بود. پس از اتحاد آلمان، نقش انباشت سرمایه پررنگتر شد؛ به طوری که هر ۱٪ سرمایهگذاری منجر به ۰.۶۸٪ رشد تولید ناخالص داخلی واقعی (RGDP) شد که نسبت به دوره قبل (۰.۴۴٪) رشد قابل توجهی نشان میدهد .
آلمان با اتکا به چارچوبهای کیفی مانند اردولیبرالیسم، بازسازی نهادی، آموزش حرفهای و سیاستهای مالی محتاطانه، توانست پایههای محکمی برای رشد اقتصادی بنا کند. در کنار این عوامل، دادههای کمی همچون افزایش پسانداز، تغییر ساختار اشتغال، توسعه بانکداری و رشد بهرهوری کل عوامل نشاندهنده موفقیت این مسیر است.
این ترکیب از سیاستهای هوشمندانه و نهادسازی قوی، آلمان را به یکی از قدرتهای اقتصادی جهان تبدیل کرد. امروز نیز مدل اقتصادی آلمان به عنوان الگویی برای بسیاری از کشورها مطرح است و نشان میدهد که چگونه هماهنگی میان ابعاد کیفی و کمی میتواند مسیر توسعه پایدار را هموار سازد.